نيست مرا به هيچ رو، بي تو قرار اي پسر

شاعر : عطار

بي تو به سر نمي‌شود، زين همه کار اي پسرنيست مرا به هيچ رو، بي تو قرار اي پسر
چنگ بساز اي صنم، باده بيار اي پسرصبح دميد و گل شکفت، از پي عيش دم به دم
هين بشکن ز خون خم، رنج خمار اي پسرتا که ازين خمار غم، خون جگر بود مرا
باده بيار تا کنم، زود گذار اي پسرچند غم جهان خورم، چون نيم اهل اين جهان
چند به زهد خوانيم، دست بدار اي پسرمن چو به ترک نام و ننگ، از دل جان بگفته‌ام
تا نکنندم از جهان، هيچ شمار اي پسرچون به شمار کس نيم، سر به هوا برآورم
هست مرا يکي شده، منبر و دار اي پسرنيست مرا ز هيچکس، هيبت نيم جو ز من
پس تو ز شرح حال خود، ننگ مدار اي پسرجان فريد از نفاق، ننگ به نام خلق شد